loading...
سامو ایران پورتال جامع سرگرمی و تفریحی
مسعود بازدید : 119 پنجشنبه 01 خرداد 1393 نظرات (0)

شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد

مسعود بازدید : 79 پنجشنبه 01 خرداد 1393 نظرات (0)

غضنفر دو تا بلوك سيمانی رو گذاشته بوده رو دوشش،‌ داشته می‌برده بالای ساختمون

صاحب‌ كارش بهش ميگه: تو كه فرقون داری،‌ چرا اينا رو ميگذاری رو كولت ؟!

غضنفر ميگه: ‌اون دفعه با فرقون بردم، چرخش پشتم رو اذيت می كرد !

مسعود بازدید : 112 پنجشنبه 01 خرداد 1393 نظرات (0)

یک مورچه و یک زرافه با هم ازدواج می کنند شب عروسی مورچه گم می شه بعد از یک هفته پیداش می شه بعد زرافه بهش می گه : این همه مدت کجا بودی ؟ مورچه می گه : تو راه بودم که بیام بوست کنم

مسعود بازدید : 92 پنجشنبه 01 خرداد 1393 نظرات (0)

داستان آموزنده , داستان درباره دعا

لوئیز زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس، و نگاهی مغموم وارد خواروبار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.

مسعود بازدید : 129 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

داستان کوتاه آموزنده

این مطلب اولین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسا ی توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند. این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد .

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 187
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 40
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 175
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 229
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 520
  • بازدید ماه : 520
  • بازدید سال : 5,180
  • بازدید کلی : 65,331